{magic love}
فصل دوم پارت ۸
مدرسه کودکان بی سرپرست اتیش گرفته بود. کل مدرسه را دود های سیاه بد بو بر گرفته بود و هیچ چیز دیده نمیشد. یک عالمه ادم دور ان جمع شده بودند. آتش نشان ها سعی داشتند اتیش را خاموش کنند.
ایان: آزاله!
آزاله با صدایی ترسیده گفت
آزاله: ایان ، چیشده؟
ایان: یه نفر ، یه نفر مدرسه رو اتیش زده.
آزاله تعجب کرد. اخه چه کسی دلش میاید مدرسه ان کوکان مظلوم را اتیش بزند؟
بعد از یک ساعت ، اتیش کاملا خاموش شد. خانم رابینسون و خانم بل و تعدادی از بچه نجات پیدا کرده بودند ، اما تعدادی دیگر در اتیش جان داده بودند.
دانش آموزان به کلاس های خود رفتند. همه کلاس ناراحت بودند.
استاد مارکیز: بچه ها میدونم امروز صحنه خوبی رو ندیدید. واقعا برای شخصی که این کارو کرده متاسفم.
آزاله تقریبا گریه اش گرفته بود و ایان سعی داشت او را ارام کند.
ناگهان امیلیا از جایش بلند شد و گفت
امیلیا: من میدونم کی این کارو کرده!
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
امیدوارم خوشتون بیاد💚🌱
مدرسه کودکان بی سرپرست اتیش گرفته بود. کل مدرسه را دود های سیاه بد بو بر گرفته بود و هیچ چیز دیده نمیشد. یک عالمه ادم دور ان جمع شده بودند. آتش نشان ها سعی داشتند اتیش را خاموش کنند.
ایان: آزاله!
آزاله با صدایی ترسیده گفت
آزاله: ایان ، چیشده؟
ایان: یه نفر ، یه نفر مدرسه رو اتیش زده.
آزاله تعجب کرد. اخه چه کسی دلش میاید مدرسه ان کوکان مظلوم را اتیش بزند؟
بعد از یک ساعت ، اتیش کاملا خاموش شد. خانم رابینسون و خانم بل و تعدادی از بچه نجات پیدا کرده بودند ، اما تعدادی دیگر در اتیش جان داده بودند.
دانش آموزان به کلاس های خود رفتند. همه کلاس ناراحت بودند.
استاد مارکیز: بچه ها میدونم امروز صحنه خوبی رو ندیدید. واقعا برای شخصی که این کارو کرده متاسفم.
آزاله تقریبا گریه اش گرفته بود و ایان سعی داشت او را ارام کند.
ناگهان امیلیا از جایش بلند شد و گفت
امیلیا: من میدونم کی این کارو کرده!
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
امیدوارم خوشتون بیاد💚🌱
۱۷.۴k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.